تاریخ عکاسی مشهد

َموسسه تحقیقات ومطالعات عکاسی ابگینه

تاریخ عکاسی مشهد

َموسسه تحقیقات ومطالعات عکاسی ابگینه

هنر طرد نقدی بر مجموعه عکس "زن هیولا "/ اثر جسیکا لِدویچ / امیر حاجی عباسی

هنر طرد

نقدی بر مجموعه عکس "زن هیولا " [1]

اثر جسیکا لِدویچ [2]/ امیر حاجی عباسی

 

خون،مایعات،اعضای مثله شده،پوست آزرده،جنین های خون آلود،اعضای مصنوعی و تابوتی منقش به مارک شَنِل[3]. نقش مایهِ مجموعه عکس صحنه پردازی شده ای است شامل سیزده قطعه با عنوان "زن هیولا". عکاس،جسیکا لِدویچ در این مجموعه به شکلی انتقادی و اغراق آمیز،به استانداردهای زیباییِ مورد نظر گردانندگان صنعت مد پرداخته است.تصاویر شامل کلوزاپ هایی ست از اعضای بدن زنان که به شدت آزرده و آسیب دیده اند.استفاده از بکراند های ساده با رنگ های روشن ،باعث شده تا مخاطب تمام جزئیات موجود در تصاویر را به خوبی درک کند.  لدویچ فارغ التحصیل رشته ی هنر های نمایشی از دانشگاه موناش ملبورن است.وی در ابتدای کار بعنوان عکاس فشن در نشریات محلی مشغول به کار شد. او در یکی از مصاحبه هایش میگوید: در سن بیست سالگی متوجه شدم که چه فشاری از طرف رسانه های جمعی به دختران و زنان وارد میشود،تا شیوه هایی خاص را برای رسیدن به زیبایی دنبال کنند. راه کارهایی که اغلب وابسته به تکنولوژیست و ظاهرا باعث اعتماد بنفس بانوان میگردد،اما در واقع آنها را به بند می کشد. جسیکا تصمیم میگیرد با تجربیاتی که در حرفه اش کسب کرده راجع به این موضوع به روشنگری بپردازد و واقعیاتی را به رخ بکشد که متمرکز بر پوچیِ ادعای مبلغان زیباییِ غیر واقعی است.اما یافتن قالب برای بیان این موضوع بسیار مهم است،طوریکه حداکثرِ تاثیر گذاری در برابر این هجوم گسترده را داشته باشد.لدویچ با مطالعه ی دقیق افکار فیلسوف و نظریه پرداز بزرگ اروپا "ژولیا کریستوا"[4] و پشتوانه ی قویِ حجم سازی،که بصورت کلاسیک فرا گرفته بود،دست به کار تولید مجموعه عکس فوق الذکر شد. این مجموعه با توجه به نظریه ی ژولیا کریستوا متمرکز بر هنر طَرد [5] بنیان گذاشته شد.

طَرد یا آلوده انگاری در جریان شکل گیری هنر معاصر،انگیزه و دست مایهِ هنرمندان فیگوراتیو بسیاری شده است.تئوریسین طَرد،هنرمند را کسی میداند که رمزگان را تغییر میدهد. به عقیده ی او هنرمند کلیشه ها را بکار نمیبرد،بلکه آنها را دگرگون میکند. برای رسیدن به این منظور او باید تنفر،خشم و یا دست کم یاسی را احساس کرده،تاب آورده و از سر گذرانده باشد. [6]

لدویچ در مجموعه ی مورد بحث با تکیه بر همین ایده،صحنه هایی انزجار آمیز را کارگردانی و ارائه نموده است. تصاویری که میبایست در مقابل تفکری که زیبایی را منحصر به ظواهرجنسی دانسته و الگو هایی همچون بیانسه،نیکی مینانژ و کارداشیان را در ویترین خود قرار داده،بایستد.

جسیکا لدویچ به همراه موج سوم فمینیسم که همواره معترض و خواهان تغییر در قوانینی است که توسط مردان به تصویب رسیده است در صنعت مُد نیز نگاه مردانه را مُستَتِر میداند و در پی کاهش درد و رنج و خشونت خود خواسته ای ست که بانوان در کنار وظایف مادرانه به جان خریده و با عوارض آن دست و پنجه نرم میکنند. او آثار "مِرِت اوپن هایم[7]" و "هانس بلمر[8]" را می ستاید،اما مجموعه زن هیولا را پاسخی میداند برای مجموعه عکس سورئال "گای بوردین" [9]درباره ی صنعت مُد. لدویچ امیدوار است دیده شدن آسیب های فیزیکی ناشی از بکار بردن تجهیزات،اَعمال جراحی و مصرف

مواد شیمیایی مضر،مخاطبانش را به فکر وا دارد. تاثیر گذاری این مجموعه،بدون شک به خاطر بزرگنماییِ کوبنده ای است که در آن وجود دارد. جسیکا لودویچ در مجموعه عکس بعدی خود به نام"طمعکار[10]" با همین شیوه و با ارائه ای جذاب و زیرکانه به سراغ معظل مصرف گرایی رفته است.

امیر حاجی عباسی

 


 



[1] Monster woman

[2] Jessica ledwich 

[3] chanel

[4] Julia Kristeva

[5] abject art

[6] مقاله طرد در اندیشه ژولیا کریستوا و بازتاب آن در هنر فیگوراتیو معاصر.ریما اسلام مسلک و نرگس حقیقیان

[7] meret oppenhim

[8] hans beĺlmer

[9] guy bourdin









ما برای رفع مشکلات عکاسی می‌کنیم/گفتگو با سید حمید هاشمی ، عکاس خبری مشهدی



ما برای رفع مشکلات عکاسی می‌کنیم

روزنامه نگار است و دست به دوربین. شعر می‌سراید، داستان هم می‌نویسد و سعی کرده خودش را آن‌طور که شایسته یک روزنامه نگار است پرورش دهد

ما برای رفع مشکلات عکاسی می‌کنیم

 

غلامرضا زوزنی- ما جوان‌ترها یادمان نمی‌آید ، اما او از قدیمی‌های شهرآراست و با اینکه سی و چند سال است عکاسی خبری می‌کند و دست به قلم است ، اما هنوز دست از تلاش برنداشته و برای رفع دغدغه‌هایش هم قلم می‌زند و هم «شاتر» می‌چکاند.
گفت‌وگوی پیش رو، حاصل ساعتی هم صحبتی با «سید حمید هاشمی»، « آقا سیدِ» عکاس‌های خبری مشهد است که در تحریریه روزنامه میزبانش بودیم.

آقای هاشمی، شما هم عکاس هستید و هم در حوزه های مختلف اجتماعی مطلب می نویسید و دستی هم بر شعر و داستان نویسی دارید، کدام یک از این دو برایتان اولویت داردو این دو را چطور با هم جمع می کنید؟
اعتقاد دارم یک خبرنگار باید عکاسی بداند و یک عکاس هم حداقل با الفبای نوشتن آشنا باشد. در محیط رسانه و در بیشتر مطبوعات ایران حلقه‌های مفقوده‌ای است بین واحد عکس و تحریریه؛ عکاس نمی‌تواند تشخیص بدهد که خبرنگار چه می‌خواهد و خبرنگار هم نمی‌تواند آنچه باید عکاسی شود را تشخیص دهد.
یک عکاس باید بداند چه چیزی را باید عکاسی کند. باید ارکان فکری روزنامه و رسانه‌ای که در آن کار می کند را بشناسد و در عکس‌هایش آن را منعکس کند. من برای یک گزارش تصویری که می‌خواهم منتشر کنم مدت‌ها روی تیتر و روی متن
کار می‌کنم.
اینکه عکاس بتواند برای عکس‌اش تیتر بزند و متن بنویسد می‌تواند به موفقیت‌اش کمک کند. و اگر این آشنایی همراه با فن نوشتن باشد در عکس هایشان هم بازتاب خواهد داشت. اینکه یک عکاس شعر بداند و بخواند و یا اهل کتاب و ادبیات باشد مطمئنا در عکس هایش تاثیر خواهد
گذاشت.

با توجه به سختی هایی که شما و هم دوره هایتان کشیده‌اید برای اینکه عکاسی کنید و آن را به نسل‌های بعدی انتقال بدهید، عملکرد خودتان را در مقایسه با نسل‌های جدیدی که در مشهد عکاسی می‌کنند ، چطور مقایسه می کنید؟
با توجه به اینکه فناوری دیجیتال پا به عکاسی گذاشت، متاسفانه هر کسی که مدتی دوربین دیجیتال دستش می‌گیرد ، ادعای عکاسی می‌کند. قطعا هر کسی نمی‌تواند ادعا کند عکاس خبری است. شاید بتواند ادعا کند عکاس هنری است و با چند بار آزمون و خطا کردن یک عکس هنری را به ثبت برساند اما نمی‌تواند ادعا کند عکاس خبری است. یک عکاس خبری عکس هنری هم می‌گیرد ، اما عکاس هنری نمی‌تواند عکس خبری بگیرد. عکاس خبری جلوتر است و جسارتش بیشتر و ذهنش هم بازتر است.

البته دانستن اصول ابتدایی برای همه عکاس ها در حوزه های مختلف بدیهی است اما به نظر عکاسی خبری ، بیشتر به تکنیک گره خورده است تا اینکه بخواهد از هنر پیروی کند.
عکاس خبری برای عکس گرفتن باید قواعد و اصول عکاسی هنری را بداند. یک عکاس خبری از اصول عکاسی هنری پیروی می‌کند و باید عکاس هنری باشد و بعد با شناخت از سوژه، آگاهی و تمرین به یک عکاس خبری تبدیل شود. برای مثال یک عکاس خبری هنگامی که در یک رویداد اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی عکاسی کند، با استفاده از شرایط محیط می‌تواند نه تنها یک عکس خبری خوب ثبت کند که می‌تواند با بهره گیری از همان عکس، مفاهیم مد نظرش را نیز به مخاطب منتقل کند.


محدودیت هایی که اصالت عکاسی را در حوزه‌های خبری و اجتماعی به خطر می‌اندازد کدام است؟
یک مسئله‌ای که الان جاری است در کشور ما و بیشتر برای عکاس ها ملموس است ، این است که نمی‌گذارند خیلی صحنه‌ها را عکاسی کنیم، دچار خود سانسوری هستیم و این خیلی بد است . با اینکه قدری اوضاع بهتر شده اما هنوز ما برای عکاسی کردن از داخل حرم مطهر رضوی مشکل داریم. برای عکاسی کردن از مناسبت‌های ملی مشکل داریم. علت این کارها را نمی‌دانم. متاسفانه نسبت به عکاس‌های خبری، نگاه منفی وجود دارد و این برای خبرنگار ها و عکاس‌ها خوب نیست.

آیا آن‌طورکه باید جایگاه عکاس‌هایی نظیر شما در جامعه و رسانه‌هایی که برایشان کار می کنید، حفظ می‌شود؟
نه واقعا بها داده نمی‌شود. یک خاطره برایتان بگویم؛ سال ١٣٧۵ گزارش تصویری از شرایط بد و فقر یک روستا در نهبندان تهیه کردم. گزارش انتقادی بود. آن گزارش در مجلس شورای اسلامی هم مطرح شد. در نهایت منجر شد به اینکه طرح‌های ملی درباره روستاییان به جریان بیفتد و تسهیلات و بودجه‌هایی که برای نهبندان برآورد کرده بودند، افزایش یافت و تاثیر خودش را گذاشت، البته هنوز محرومیت هست اما شرایط خیلی بهتر شده است. آن سال من عکسی از پسر بچه‌ای گرفتم که جلوی آلونک محل زندگی‌شان ایستاده بود. این عکس در جشنواره ترکیه در سال ٢٠٠١ میلادی برنده شد. هشت سال بعد دوباره به همان منطقه سفر کردم و از همان پسر بچه که ١٣ ساله شده بود عکاسی کردم. دوباره امسال رفتم و از همان پسر بچه که حالا برای خودش مردی شده بود و تشکیل خانواده داده بود عکاسی کردم. این پروسه عکاسی را که ٢١ سال طول کشید و منجر به اتفاقات مهمی شده بود را بعضی از رسانه‌ها نمی‌بینند و ارزش آن را درک نمی‌کنند. ولی در رسانه‌های بین المللی بازتاب یافت و این به‌خاطر ضعف در مدیران
رسانه‌ای است.

با این شرایط باید چه کار کرد؟ آیا باید ادامه داد ؟
باید ادامه داد و این جریان را به نسل‌های بعدی سپرد. باید نگرش‌ها را تغییر داد. به‌جای همایش‌هایی که هر روز و هر هفته در دستگاه‌های مختلف برگزار می‌شود، یک همایش برای مدیران و مدیران روابط عمومی‌ها برپا کنند و برای آن‌ها جایگاه رسانه و عکس را تبیین کنند. از طرفی اصحاب رسانه هم باید توجیه باشند. بنا نیست عکاس‌ها دنبال یک سوژه بگردند تا به آن واسطه

دستگاهی را به چالش بکشند. دوربین ما باید برای رفع مشکلات عکس بگیرد.

منبع ، شهر آرا آنلاین / یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶

سالروز ثبت_ملی هنرستان_صنعتی شهید بهشتی مشهد

هنرستان صنعتی شهید بهشتی با نام قدیمی هنرستان صنعتی مشهد مربوط به دوره پهلوی اول است.
در سال ۱۳۱۵ تئودور هنل آلمانی همراه دو کارمند اداره صناعت و معادن وقت یعنی ناصحی و نصیری ب
ه مشهد آمده و این هنرستان را تأسیس کردند.
در اواخر مهرماه ۱۳۱۵ کلاس اول هنرستان در دو بخش درودگری و فلزکاری در انتهای خیابان جنت مشهد افتتاح گردید.
در این زمان هنرستان فاقد کارگاه بود ولی در اواخر سال ۱۳۱۶ با خرید ابزار آلات و محلی در دروازه سراب،
کارگاه هنرستان آغاز به کار نمود.
این بنا در مشهد، ضلع غربی، میدان دکتر شریعتی، تقی‌آباد واقع شدهاست.
 و این اثر در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۸۴ با شمارهٔ ثبت ۱۲۳۸۲ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده‌است.
ممنون از جناب تقی بخشی راد بابت ارسال این مطلب

« پذیرش عضویت موسسه مطالعات عکاسی آبگینه درانجمن یورو فتو آرت »


« پذیرش عضویت موسسه مطالعات عکاسی آبگینه درانجمن یورو فتو آرت »

     موسسه مطالعات عکاسی آبگینه به عنوان چهل و چهارمین عضو انجمن یورو فتو آرت  رومانی به عضویت این انجمن در آمد ،این دو سازمان فرهنگی با امضا پروتکل مشارکت ، توافق کردند که ضمن تبادل آثار هنرمندان از مسابقات و نمایشگاههای عکاسی  یکدیگرحمایت کنند ، از اهداف و برنامه های دیگرهمکاری های این دو مرکز ، توسعه ی پروژه های فرهنگی متقابل و ارائه ی  پاتروناژهای نمایشگاهی خواهد بود . « استفان تاس » رییس این انجمن ضمن تبریک به اعضای موسسه مطالعات عکاسی آبگینه اظهار امید واری کرد این توافق به پیشرفت  عکاسی و همکاری های هنری و علمی هر دو کشور بیانجامد.

تاریخ شهر مشهد

تاریخ شهرِ مشهد گام‌به‌گام از دورهٔ صفوی آغاز می‌شود و تاریخ منطقه‌اش، پیشتر با ولایت‌های طوس و نیشابور و به‌طور ویژه با حرم امام رضا وابسته است.

حوضهٔ رودخانهٔ کشف‌رود که شهر مشهد در آن قرار دارد، به خاطر شرایط مناسب طبیعی، از پیش از اسلام به عنوان یکی از بخش‌های مورد توجه برای سکونت در خراسان به حساب می‌آمده است. این منطقه در آغاز مسکن اقوام آریائی بود. در نزدیکی شهر کنونی مشهد، شهری به نام توس وجود داشته است. توس حوضه آبریز و بستر رودخانه کشف رود بوده و از برکت آن رود، آبادی‌های فراوانی در پهنه دشت طوس ایجاد شده است؛ و احتمالاً به پشتوانه همان آبادی‌ها که خاستگاه رویدادها و وقایع مهمی بوده‌اند، کشف رود پدیده‌ای اسطوره‌ای و مطرح در تاریخ روایی ایران بوده و در شاهنامه فردوسی، بارها از آن، نام برده شده است. در اسطوره‌های ایرانی بنای اصلی شهر توس را به جمشید و بازبنای آن را به توس، پهلوان و سپهسالار کیانی نسبت می‌دهند.از تاریخ این شهر در پیش از اسلام، به جز افسانه‌ای چند، آگاهی چندانی در دست نیست؛ ولی با توجه به اسناد موجود، می‌توان گمان برد که این شهر در اواخر حکومت ساسانیان، یکی از مرزداری‌های سر راه گرگان و نیشابور به مرو و بلخ، و از ولایت‌های مشهور در خراسان بزرگ بوده‌است. در اواخر دوره ساسانی، ناحیه توس از توابع ابرشهر (نیشابور) بوده.
توس در زمان خلافت عثمان به‌طور کامل توسط اعراب فتح شد. در دورهٔ اسلامی، این منطقه بخشی از ولایت توس به مرکزیت شهر تابران بود که آبادی‌های سناباد و نوغان که بخشی از مشهد کنونی هستند را نیز در بر می‌گرفت. پس از حملهٔ مغولان مردم شهر ویران‌شدهٔ توس به مشهد مهاجرت کردند و شهر گسترش پیدا کرد. مشهد در زمان حکومت نادرشاه افشار به عنوان پایتخت ایران برگزیده شد.

دورهٔ خلافت اسلامی

به گفته تاریخ‌نویسان، هنگامی که یزدگرد سوم از برابر سپاهیان مسلمان عرب گریخت، به خراسان روی آورد. سپاه مسلمانان به فرماندهی احنف بن قیس که مأمور فتح خراسان بودند وی را تعقیب کردند. یزدگرد که آنان را به دنبال خویش یافت، راهی توس شد تا از کنارنگ توس مرزبان خود در آن خطه پناه بخواهد، اما کنارنگ با این بهانه که از یک سو، توس گنجایش موکب بزرگ پادشاهی را ندارد، و از سوی دیگر، پناه دادن به پادشاه، امکان یورش سپاه مسلمانان را افزایش می‌دهد، یزدگرد را از توس راهی مرو کرد. حاکم مرو نیز در آغاز به استقبال یزدگرد شتافت، اما سرانجام از او رخ برتافت و آخرین شاه ساسانی در سال ۳۱ هجری به دست آسیابانی در مرو کشته شد. کنارنگ توس هم با احساس خطر از سپاه مسلمانان، طی نامه‌ای از عبدالله بن عامر، امان خواست و عهد کرد که اگر پیشنهاد او پذیرفته شود، در فتح نیشابور مسلمانان را یاری خواهد داد. پس چنین کرد و به امارت نیشابور دست یافت. با این ترفند، کنارنگیان، به رغم فتح خراسان، همچنان نفوذ خود را در خطهٔ توس حفظ کردند و تا پایان عصر اموی و چیرگی سپاه ابومسلم در سال ۱۲۹ هجری، در آن جا ماندند و تنها پس از یورش سرداران ابومسلم بود که آن جا را رها ساختند.

دورهٔ امویان و عباسیان

از تاریخ توس در دوران امویان نیز خبر چندانی در دست نیست. تنها باید از مهاجرت و اقامت و درگذشت خواجه ربیع بن خثیم از یاران ابن مسعود صحابی یاد کرد که در حدود سال‌های ۳۵ هجری راهی خراسان شد و در نوغان اقامت گزید و در سال ۶۱ در همان‌جا درگذشت و دفن شد.

در دورهٔ عباسیان، گرچه فرمانداران خراسان از جانب حکومت مرکزی برگزیده می‌شدند، اما بی‌کفایتی این والیان و جنبش‌هایی که در گوشه و کنار این خطه رخ می‌داد، گاه مردم را چنان برمی‌آشفت که خواهان برکناری ایشان می‌شدند. از جمله در سال‌های پایانی قرن دوم، آن زمان که علی بن عیسی والی خراسان بود، فتنه و آشوب تا آن اندازه در خراسان بالا گرفت که هارون الرشید در سال ۱۸۹ خود برای سرکوب شورش، رهسپار ولایات شرقی شد. اما علی بن عیسی، فرصت‌طلبانه، و با هدایای بسیار، در ری نزد او آمد و هارون او را در حکمرانی خراسان پایدار داشت؛ ولی با سپری شدن یک سال، شورش از حد گذشت و هارون وی را برکنار نمود. در دوران حکومت هارون عباسی، حمید بن قحطبه طائی والی خراسان بود که کاخی در باغی واقع در ۱٫۵ کیلومتری سناباد داشت. در سال ۱۹۲ هارون خود برای استقرار امنیت کامل، راهی خراسان شد و در باغ حمید بن قحطبه اقامت گزید. یک سال پس از آن و در بهار سال ۱۹۳ هجری قمری، هارون که برای سرکوب شورشی عازم سمرقند بود، در نوغان بیمار شد و همان‌جا مرد و بنا به وصیتش، در تالار بزرگ کاخی که در آن باغ قرار داشت، به خاک سپرده شد مأمون جانشین هارون پس از گذشت چند سالی از خلافتش در اثر طغیانی که علیه وی در عراق پدید آمد به قصد آنکه تمایل شیعیان را به خود جلب کند «علی ابن موسی الرضا» را به جانشینی نامزد کرد. علی ابن موسی الرضا پس از یک سال ماندن در مرو رهسپار بغداد شد، وقتی به روستای نوغان رسید به خانه امیر سناباد وارد و در آن جا مسموم و در سال ۲۰۲ یا ۲۰۳ ه‍.ق پس از سه روز درگذشت و پیکرش در باغ حمید بن قحطبه در ۱٫۵ کیلومتری روستای سناباد مدفون شد، از همان زمان این نقطه به نام مشهدالرضا و بعد به اختصار مشهد نام گرفت
دوران حکومت‌های ایرانی تا عصر صفویه

نیشابور در قرن سوم مرکز تحولات خراسان غربی شد و در آن زمان شهر توس کهن از رونق افتاده و تابران که بعدها بزرگ‌ترین شهر منطقه شد تازه جان گرفته بود. شاید به همین دلیل چندان خبر و اثری از چگونگی اوضاع توس –که نوغان مرکز آن شده بود- در این زمان در دست نیست و آن قدر هست که سرزمین توس در شمار نواحی نیشابور بود.
توس، در دل خود شهرهایی داشته، که نوغان و طابران از آبادترین آنها بوده و آورده‌اند که این دو شهر هزار قریه و آبادی را در بر می‌گرفته‌است. در طول تاریخ، گاه نوغان اعتبار افزون‌تری می‌یافته و زمانی طابران رونق بیشتری داشته‌است. جایی که اکنون به نام شهر توس معروف است و آرامگاه فردوسی تنها بخشی از توس قدیم، یعنی همان طابران است، که بقایای ارگ و باروی نیمه ویرانی که مردم آن را قصر مأمون می‌خوانند و بنای بزرگی که به بقعه هارونیه مشهور شده‌است، در آن پیداست. این محل، در حال حاضر حدود بیست کیلومتری شمال غربی شهر مشهد است. دیگر شهر بزرگ و نامدار توس، نوغان بوده که اینک در دل شهر مشهد قرار دارد. یکی از آبادی‌های پیرامون نوغان، روستایی به نام سناباد بوده که آب و هوایی خوش و مطبوع، کشتزارهایی پربار، قنات‌هایی سرشار و بوستان‌هایی شاداب و سرسبز داشته‌است.
ظهور جدی و درخشان تابران و مرکزیت آن در عرصهٔ توس در قرن چهارم رخ داد. تابران که باید بعد از قرن سوم در آن مدنیت ظاهر شده باشد، در قرن پنجم ه‍.ق مرکز ناحیهٔ توس و مشهورترین شهرهای آن شد. این که چگونه نوغان جایش را به شهر نوظهور تابران داد، شاید چند علت داشته باشد و مسئله آب در این میان قابل توجه است.
با خرابی توسِ کهن احتمالاً نوغان نمی‌توانست مستعد وسعت و رونق زیاد باشد و موقعیت تابران برای تأمین آب و رونق و آبادانی مناسب‌تر بود. تابران اولین بار توسط یعقوبی در شمار شهرهای توس آورده شده است (قرن سوم هجری). با قدرت گرفتن سامانیان در ورارود(ماوراءالنهر) در ابتدای قرن چهارم هجری و آغاز نهضت ایرانی‌گری، تابرانِ تازه متولد شده در توس مرکز توجه شد.

برخی نوشته‌های جغرافیایی قرن چهارم و پنجم هجری، توس را با اما و اگرهایی در شمار نواحی نیشابور ذکر می‌کنند. گویا با شکوفایی تابران، مشکل می‌توانست آن را شهری وابسته دانست و گویا حتی برخی آن را ولایتی مستقل تلقی می‌کردند که مقدسی در پاسخ آنها آورده که توس تا این زمان هیچگاه مستقل نبوده است.علاوه بر آن در قرن پنجم هجری کلمهٔ توس را برای شهر تابران به کار می‌بردند؛ در صورتی که قبل از آن، توس ناحیه‌ای بود که شهرهای دیگری چون «نوغان»، «رادکان» و «تروغبذ» را هم شامل می‌شد. در ابتدای قرن چهارم هجری عصر شکوفایی فرهنگ ایرانی، که با روی کار آمدن نصر بن احمد سامانی (۳۰۰ ه‍. ق) رونقی یافته بود، در سرزمین توس –که به تعبیر مقدسی خزان‌های بزرگ و باستانی بود- هم به بار نشست. این روند اگر چه فرصت کوتاهی در پیش داشت و به زودی، حرکت ضد ایرانی سنیان ورارود و غلامان ترکِ دربار به استیلای ترکان بر ایران انجامید، از همین فرصت کوتاه نهایت بهره را برد و تا چند قرن بعد، تابران به یاری رونق و شکوفایی پیشین پابرجا ماند.
در قرن‌های چهارم تا هفتم، به ویژه در قرن چهارم، تابران توس روزگار پر رونقی گذرانید. دشت توس با آب فراوان خود بستر مناسبی بر کشاورزی مردم تابران فراهم کرده بود و علاوه بر آن، بازرگانی و تجارت هم از شکوفایی خاصی برخوردار بود. بافت جوراب و شلواربند و تراش ظروف سنگی مهارت خاص مردمان این منطقه بود. علاوه بر آن معادن مس، سرب و فیروزه هم در توس وجود داشت. شهر تابران دارای بارویی محکم، مسجد جامع و بازارها و کارگاه‌های صنعتی مختلف بوده است. در زمان سلجوقیان، توس در عین حال که از رونق درونی و داخلی برخوردار بود، با بی‌مهری سلاطین رو به رو شد؛ ولی دانشمندان و رجال برجسته‌ای از آن برخاسته، در دیگر نواحی و به طور عمده در شهرهایی که بیشتر کانون توجه بود، شکوفا شدند. خواجه نظام‌الملک (۴۰۸ تا ۴۸۵ ه‍. ق)، محمد غزالی (۴۵۰ تا ۵۰۵ ه‍. ق)، احمد غزالی (۴۵۴ تا ۵۲۰ ه‍. ق)، اسدی توسی (متوفی ۴۶۵ ه‍. ق) و شیخ توسی (۳۸۵ تا ۴۶۰ ه‍. ق) از آن جمله‌اند. در این ایام خواجه نظام‌الملک وزیر شهیر آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی در زمان وزارت ۳۰ ساله‌اش توجهی به توس داشت و حتی مسجدی هم در تابران ساختدر ابتدای قرن ششم هجری گویا تابران مدتی دچار قحطی و بلا بوده، این مطلب از نامه محمد غزالی به سلطان سنجر بر می‌آید؛ اما تابران در رهگذر زمان همچنان یکی از شهرهای مهم محسوب می‌شد. چنان‌که انوری شاعر معروف دربار سنجری در مدرسه منصوریه تابران تحصیل می‌کرد و باغ و مدرسه آن را ستایش کرده است.
توس در دوره ایلخانی رونق فراوان داشت و البته عمارت‌ها به محکمی و استواری ساختمان‌های قبل حمله مغول نبود. این امر ناشی از شتاب در ساخت و سازها و فراز و نشیب‌های فراوان تاریخ این دوره است. نیز بیشتر شهر از باغ‌ها و خانه باغ‌ها تشکیل می‌شد.
از صفویه تا دوران معاصر
بارگاه حرم علی بن موسی الرضا

حمله میرانشاه منجر به قتل ۱۲ هزار تن، خرابی ارگِ توس و ویرانی حصار توس و تمام بناهای شهر شد. چنان‌که بعد از آن، علی‌رغم تلاشی که شاهرخ و شیبک خان ازبک در ۹۱۵ ه‍.ق برای ساخت مجدد شهر انجام دادند،روی آبادانی به خود ندید و به تدریج روستاهای کوچکی جایگزین آن همه آوازه و رونق شد. از این زمان به بعد دیگر عصر حیات تابران به سر آمده بود و روی توجه تاریخ به سوی شهری قرار گرفت که قرن‌ها با نام نوغان و از این زمان به بعد با نام مشهد در کنار تابران قرار داشت و جای این شهر را گرفت. با توجه تیموریان به مشهد و به ویژه بعد از آن در دوره صفویه با استقرار رسمی مذهب تشیع در ایران و توجه خاص صفویان به مشهد، نیز انتقال آب چشمه گیلاس در دو مرحله (دورهٔ تیموری و دوره صفوی) به مشهد، امید حیات دوباره تابران به کلی از میان رفت. بنا بر شواهد، تابران توس در دوره صفوی دیگر به عنوان شهری وجود نداشته اما گویا از کهن‌دژ آن به عنوان زندان استفاده می‌شده و در آن حیات جاری بوده است. سفالینه‌های این بنا تا قرن یازدهم هجری نیز دیده می‌شود که از رفت و آمد و توجه به کهن‌دژ، البته نه مانند دوره‌های گذشته حکایت دارد.
تأثیر عوامل سیاسی و تاریخی مربوط به دورهٔ صفوی به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل اعتلای مشهد می‌باشد. عوامل مذهبی هم که وابسته به قرار گرفتن حرم علی بن موسی الرضا در شهر مشهد است، نقش مهمی در رشد و توسعهٔ این شهر داشته است. اما این عامل در دورهٔ صفوی تقویت شد و بین عوامل سیاسی و تاریخی با عوامل محیطی و مذهبی نوعی تعامل مثبت به وجود آمد، به گونه‌ای که پس از این تاریخ، شهر مشهد از اعتلا و رشد خاصی برخوردار و به یکی از شهرهای بزرگ و تأثیرگذار ایران تبدیل شد.
خراسان در زمان نادر شامل بخشهایی از افغانستان و ماوراءالنهر بوده است که در سایهٔ توسعه‌طلبی‌های نظامی نادر تا مرز هند و ترکستان گسترش یافت. نادر، پایتخت را از اصفهان که یادگار طرفداران صفوی بود به خراسان انتقال داد. او با استفاده از موقعیت ژئوپولتیک خراسان توانست بر اهداف سیاسی خود دست یابد. مشهد مرکز سیاسی دولت وی و دژ کلات، حصاری طبیعی در مواقع بحرانی گشت. ارتش او متکی بر نیروی رزمی قومیت‌های گوناگون به ویژه عشایر خراسان بود.
پس از نادر و جانشینان وی، شاهرخ به مدت ۵۰ سال، به طور ضعیف و تحت نفوذ امرا و فرماندهان ایلات خراسانی و حمایت‌های احمد خان درانی در بخش کوچکی از خراسان غربی به مرکزیت مشهد فرمان راند و سرانجام بساط دولت وی در دوران سلطنت قاجاریه، در زمان فتحعلی‌شاه قاجار، در سال ۱۲۱۸ ه‍.ق برچیده گردید و منطقهٔ یاد شده ضمیمهٔ قلمرو شرقی قاجارها گردید. تجزیهٔ خراسان در دورهٔ قاجارها که همزمان با مطامع استعماری روس و انگلیس در آغاز قرن نوزدهم میلادی در آسیا بود، بارزترین پیامد تحولات سیاسی خراسان در دوران یاد شده می‌باشد.
اعتراض مردم مشهد به حکومت آصف‌الدوله، حاکم خراسان، اعتراض نسبت به واگذاری امتیاز تنباکو و همچنین خیزش مردمی در جریان انقلاب مشروطه، از مهم‌ترین وقایع دوران قاجاریه در مشهد به شمار می‌رود.[۱۹] پس از رسیدن خبر انعقاد قرارداد رژی، مشهد در زمرهٔ نخستین شهرهای کشور بود که مردم آن نسبت به انعقاد قرارداد اعتراض کردند. در نخستین ساعات بعدازظهر روز ۱۳ مهرماه سال ۱۲۷۰ ه‍.ش مردم مشهد در اعتراض به انعقاد قرارداد تنباکو و ورود کارکنان شرکت رژی به این شهر، دست به تظاهرات زدند. واکنش مأموران «فتحعلی‌خانِ» صاحب دیوان، حاکم وقت خراسان، به این اعتراض، استفاده از زور و سرکوب معترضان بود. با ضرب و جرح راهپیمایان، تعداد زیادی از مردم مشهد در اعتراض به این رفتار در مسجد گوهرشاد متحصن شدند. ناصرالدین شاه ناچار شد اجرای قرارداد را در مشهد، شش ماه به تأخیر بیندازد و پس از آن نیز اجرای قرارداد در مشهد اجباری نبود

مهم‌ترین واقعهٔ تاریخ سیاسی معاصر مشهد، واقعه مسجد گوهرشاد در زمان رضاشاه می‌باشد. روز ۲۱ تیر ۱۳۱۴ قیام مردم مشهد در اعتراض به سیاست‌های رضاشاه در صحن مسجد گوهرشاد سرکوب شد. این قیام زمانی شکل گرفت که رضاشاه درصدد بود تا سنت‌های مذهبی و قوانین اسلامی را حذف کند و فرهنگ غربی را به جای آن بنشاند. رضاشاه در پیگیری این سیاست دستور داده بود تا حجاب از سر زنان مسلمان برگیرند، مردان کلاه غربی به سر کنند و روحانیون لباس روحانیت را از تن بیرون کنند. در واکنش به این سیاست، روحانیون و مردم مسلمان در هر نقطه‌ای به مخالفت برخاستند. صبح روز جمعه ۲۰ تیر ۱۳۱۴ نظامیان مستقر در مشهد برای متفرق ساختن مردم وارد عمل شدند و به روی آنان آتش گشودند و تعداد زیادی را کشتند و زخمی کردند، ولی مردم مقاومت کرده و سربازان نیز بنا به دستوری که به آنها رسیده، مراجعت کردند. در ۲۱ تیرماه جمعیت زیادتری در مسجد گوهرشاد تجمع کردند و علیه اقدامات دولت اعتراض نمودند. در حوالی ظهر مأمورین نظامی و انتظامی از هر سو به مردم هجوم آورده و در داخل مسجد به کشتار آنان پرداختند. در این واقعه تعداد بسیاری کشته، مجروح و بازداشت شدند. کشتار مردم در این مسجد به اندازه‌ای بود که به نقل از شاهدان عینی چند کامیون جنازه از صحنه کشتار خارج کردند.

منابع

    فردوسی، ابوالقاسم (۱۹۶۸). عثمان اوف، م.ن.؛ نوشین، ع.، ویراستاران. شاهنامه. مسکو: انستیتو ملل آسیا، انتشارات دانش شعبه ادبیات خاور. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
    بلاذری، احمد بن یحیی (۱۳۶۴). فتوح البلدان. ترجمهٔ محمد توکل. تهران: سروش. شابک ۵-۸۱-۶۶۲۹-۹۶۴. پارامتر |تاریخ بازیابی= نیاز به وارد کردن |پیوند= دارد (کمک)
    غزالی، محمد (۱۳۶۲). عباس اقبال، ویراستار. مکاتیب فارسی غزالی. تهران: امیر کبیر.
    ابرو، حافظ (۱۳۷۰). جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو. به کوشش غلامرضا ورهرام. تهران: اطلاعات.
    خواند میر (۱۳۵۳). تاریخ حبیب السیر. به کوشش محمد دبیر سیاقی. بیجا.
    قزوینی، ذکریای (۱۳۶۶). آثار البلاد و اخبار العباد. ترجمهٔ عبدالرحمن شرفکندی. تهران: علمی.
    حسینی، سیدهاشم (پاییز ۱۳۸۷). «بررسی عوامل اعتلا و توسعهٔ شهر مقدس مشهد طی دورهٔ صفوی». فرهنگ (۶۷).
    رمضانی مشهدی، محمود. تحولات سیاسی خراسان در دورهٔ افشاریه (۱۲۱۸–۱۱۴۸ ه‍. ق). پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.