هنرمندانی که به نوعی پدیدآورنده ی یک اثر هنری هستند، هنگامی که به مفاهیم می پردازند، جدا از ارائه ی اثری فیزیکی و مادّی سعی می کنند خود را از محدودیت هایِ سنتی و مادّی رها کنند و با ذهنی سیّال و منتزع از واقعیت به جهانِ غیرمادی نقبی بزنند و نقطه نظرات خود را در تکمیلِ اثرِ خود بیان کنند. موضوعاتِ ذهنیِ آثار هنری فرصت بیشتری در کشفِ رازهایِ معنوی را به مخاطب می دهد، در این آثار هنرمندان فارغ از نیازهای مادی به ماوراء می اندیشند و بر روح، احساس و تفکرِ مخاطب تأثیر می گذارند. در بسیاری از هنرها که بازآفرینی رکنِ اساسیِِ تولید اثراست، چنانچه تعمّل و تعمّقی در ارائه موضوع و در قالبِ تکنیکی منسجم صورت نگیرد، اثر خلق شده بی روح می نماید و مخاطب را از رسیدنِ به محتوا و پیام اثر و همچنین درک آن بازمی دارد . برای شناخت معنا درآثارهنری خیلی لازم نیست پیچیده فکر کنیم، همینکه بتوانیم جهان و اجسام مادّی را در ترکیبی عارفانه و عالمانه در جهت رسیدن به مفاهیمی که ادراکی هستند ، ارائه کنیم به معنا پرداخته ایم.
برخی اشیاء و فرم ها آنچنان از واقعیت دور می شوندکه پرداختن به برخی از موضوعات مادّی بار معنایی به خود می گیرند، از حیطه ی مادیّت خارج می شوند ، به نیاز درونی می پردازند، به انتزاع می رسند و تأثیر عمیق تری خواهند داشت. این آثار در مخاطب احساسی را بیدار می کند، به نیاز روحی اش پاسخ می گوید و یا ممکن است خاطره ای را در ذهنش متبادر سازد. همه ی هنرها به طور یکسان نمی توانند در موضوعات حسی اثر گذار باشند ولی هنرهای تجسمّی، موسیقی و ادبیات به طور کلی امکان وارد شدن در حوزه های معنایی و انتزاعی بیشتری برای هنرمندانشان مهیّا ساخته اند.
در هنر اسلامی که عمیقاً بر صورت و معنا تاکید شده است، صفات جمالیه و جلالیه تجلّی یافته است که عناصری در صورت و اجزاء رهنمونی به سوی کل ، معنا و بیان فرا تر است، عناصری همچون انسان ، طبیعت و اشیاء در جمال شکل عینی پیدا می کند و با یافتن معنا متعالی می شوند ، به جلال می رسند و بر روح آدمی تاثیر می گذارند . در اثری که با این زبانِ بیانی ارائه می شود ،شما دیگر نمی توانید برداشتی مادّی داشته باشید، چیزی که مشخصاً توسط ابزاری اندازه گیری و یا مقایسه شود ودارای حجم و وزن فیزیکی باشد.
در هنرهای مختلف تلاش می شود به جای بازآفرینیِ صرف به بیان مکنونات قلبی و روحی پرداخته شود ودر بیان یک موضوع عناصر مادّی و غیر مادّی دست به دست هم می دهند تا مخاطب را به درک یک معنا رهنمون سازند.
پرداختن به یک موضوعِ روحانی نیازمند استفاده از یک زبان بیانی و معنایی در هنر است . این زبان تعریف مشخص و مطلقی ندارد و برآیند دیدگاه ها ، ساختار، سبک و انتزاع است.
در عکاسی اغلبِ موضوعات عینی هستند، همة ما این عینیات را می بینیم اما بدون هیچ هماهنگی بین اجزاء، ساختار ، ترکیب و نقطة دید متفاوت ، و این نگاه ِهنرمند است که با درکی عمیق و با تلفیقی از ذهنیّت ، دانسته هاو تفکّرات خود به بیان و برداشتی ذهنی و غیرمادّی می پردازد. از آنجا که عکاسی آفرینش و بازتولید مجدد واقعیّت است نه یک رونوشت یا تصویر عین به عین، لذا حقیقتی نهفته را با خود به همراه دارد که پیامی درونی است و معنای آن را بیان می کند. بسیاری از تصاویر می توانند به دلیل موضوع قابل لمسشان برداشت معنایی و درک نزدیکی داشته باشند.
« سوزان سونتاگ »از صاحبنظران هنر عکاسی اعتقاددارد ، عکس ها بعنوان اسنادی که واقعیتِ موجود را به تصویر می کشند، عناصری زیبا شناسانه رابه مخاطب منتقل می کند و اوست که با دریافت و ادراکات ذهنی اش آن را می فهمد ودرک می کند.
یک عکس رنگی مبتنی بر فرمهای ظاهری و عناصری که در هم تنیده شده اند ، در ابتدا مخاطب را مجذوب رنگها ،فرم ها و اشکال و عناصر می کندکه در چینشی دیداری و هنرمندانه به خدمت گرفته شده اند ، لیکن در یک بیان ثانویِ زیبایی شناسانه بار معنایی به خود می گیرد که ورای واقعیّت و عینیّت موجود است و آن را از وجود مادی اش خارج می کند. در عکاسی این زیبایی های بصری، عناصر، رنگها، اشیاء، اندازه قاب ، سیاه و سفید یا رنگی بودن آثار نیست که در ذهن بیننده می ماند بلکه برداشت او و برآیند عناصر ارائه شده در اثر است که بر معنا دلالت دارد که در عینیت عکس نیست.
بسیاری از رنگها ارزشهای معنایی و تاثیر گذاری خاص خود را دارند. همانگونه که رنگهای گرم و سرد بر انسان تاثیر دارد و می تواند به او آرامش دهد و یا او را به تحرک وادارد ، رنگهای تیره نیز نشانه ای از شادی و شادمانی ندارند و رنگ قرمز نیز نمی تواند تاثیری اندوه آور داشته باشد، لیکن استفاده ی صحیح وآگاهانه و درک معنایی از رنگها یا هر عنصرِ تاثیر گذار مادّی دیگری موجب می شود یک هما هنگی میان معناومحتوا با دیگر عناصر بوجود آید که آن را ماندگار می کند.
« آموزگاران معنوی جهان » لقبی است که« مایکل تی اچ سدلر» از محققین هنر به هنرمندان داده است ، او هرگونه تلاش برای به تفاهم رساندن جامعه و هنرمند و برای گسترش توان جامعه در درک آرمان های هنرمند را مورد توجه قرارمی دهد. لذا هنرمندانی که به جای پرداختن به واقعیت های بیرونی در تلاش هستند با تقویت و نظم بخشی به حسِ درونی خودآثاری معنوی ارائه نماینددر واقع ذهنِ جستجوگر مخاطب را نیز به چالش می کشند تا در یک رویارویی رازهای نهفته در حیات بشری را کشف کنند. هنرمندان چون با روح انسانها سر و کار دارند رسالتی بر دوش دارند و کوشش آنها در راه کمال اندیشه انسانی است. آنان با خلق فضایل معنوی موجب پالایش روح انسانی می شوند. ارائه زیبایی در آثار هنری برگرفته از نیاز درونی هنرمند است ودر این راستا لازمه موفقیت در این حوزه خودشناسی است. هنرمندان باید قبل از اینکه در اندیشة انتقال تفکری به جامعه باشندبه خود شناسی درونی بپردازند، چون هنرمند با غذای روح مخاطب سرو کار دارد. تعمق ، تفکر و مطالعه در خودشناسی برای درک هویت انسانی و غور در معنا از لازمه های توجه هنرمندان در رسیدن به بیانی غیرمادی است که در ابتدا بایستی برای خود مهیّا کنند .
همة موضوعات ذهنی ابتدا کنکاشی با خالق اثر ایجاد می کند ، افکار و احساسات اورا مدتها به خود مشغول می دارد، ذهن هنرمند همیشه درگیر عوامل بیرونی و درونی است و سعی دارد در بازنمایی یا آفرینش هنری آنچه افکار اورا معطوف یک محور می کند بعنوان سرچشمه ای جوشان برای بیانِ هنری آن را صیقل داده و در یک اثر هنری به عینیت در آورد.او در جستجویِ معنا سعی کند محتوا را به آثارش بیفزاید و اینگونه است که اثرش ماندگار و جاودانه خواهد شد .
این نکته بدیهی است که فرم و محتوا همچون دو بال پرنده مکمل هم هستند. از فرم وشکل بعنوان ظرف و حالتی برای بیان باطنِ اثر که معنا است بهره گرفته می شود که این ظرف در مکاتب و هنرهابه اشکال مختلف بروز و ظهور داشته اند که در این مورد « واسیلی کاندینسکی » از برجسته ترین صاحبنظران دنیای هنر می گوید:" روابط در هنر لزوما روابط فرم ظاهری نیستند بلکه مبتنی بر تفاهم درونی معنا می باشند." او اعتقاد دارد همانگونه که موسیقی دانان رها از دنیای مادی اند، دیگر هنرمندان نیز نباید در آثارشان به دنیای مادی وابسته باشند.
بیننده پس از دیدن هر عکس ، مطالعه یک کتاب یا دیدن یک فیلم یا هر اثر هنری دیگرذهنش برای لحظاتی ، ساعاتی و شاید روزها درگیر می شود و این تاثیر فقط بعد مادّی و عناصر فیزیکی اثر نیست چون ارتباط فیزیکی مخاطب با اثر فوق قطع شده است بلکه برداشت و وجه معنایی و درونی است که در مخاطب برانگیخته شده و ذهن او را مدتها به خود مشغول می کند .
نمایشگاه
« نگاه ِ شرقی » از آثار عکاسان ایرانی در تالار کلیسای موزه آراد کشور
رومانی افتتاح گردید .این نمایشگاه عکس تحت عنوان «نگاهِ شرقی » از تاریخ
۲۸ خرداد ( ۱۹ژوئن 2019 ) در تالار کلیسای مجتمع موزه آراد ِکشور رومانی
به مدت ۱۰ روز برپا خواهد بود.
نمایشگاه نگاه شرقی تعداد ۶۱
اثر ازعکس های ۴۸عکاس ایرانیِ عضو موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی آبگینه
را در بر می گیرد که با همکاری کلوپ عکاسی و مجتمع موزه ی آراد کشور رومانی
سازماندهی و برگزار می شود.
عکاسانی که آثارشان در این نمایشگاه به نمایش در آمده عبارتنداز :
احمد خادم الحسینی،ابوالفتح یوسفی، علی کریمی رستگار، علی خردمند،علی
سعیدی، علی سامعی، بابک جبارزاده گنجه، بهزاد انصاری، بیتا فاضل، ابراهیم
بهرامی،الیاس ابراهیم نژاد، الیاس جمشیدی، فرامرز عامل بردبار، فاطمه صمدی،
قدیروقاری، حامد اسدی هاشم جوادزاده، اسحاق ریگی، جلیل زهرایی،کاظم حسینی،
محبوبه باقری، مهدی وقاری، مهدیس جعفرزاده، مهلا براتی،مهناز تهرانچی،
مجید بندارمقدم، مسعود احمدزاده، مینو صدیق،معین کاظمی، معین صالحی،
محمدرضا چایفروش، مژگان کنعانی، مجتبی رجایی،نسرین شاه محمدی، ندا احمدی،
ندا صیامی، هما نجاریان، نگار تقی زاده،پریسا طوسی، پروانه پاری، رسا قوام
شهیدی،هما نجاریان، روشنک شبانیان، صمد آریان،شیدا یزدانی، سیمین رضوانی،
یارتا یونسی، زکیه حسینی.
موسسه تحقیقات و مطالعات عکاسی
آبگینه ، با هدف پژوهش و تحقیقات در زمینه ی هنرعکاسی و همگام با
دستاوردهای علمی روز جهان و همچنین هدفمند کردنِ فعالیت های هنری ِ عکاسی
فعالیت می کند.برپایی نمایشگاه های انفرادی و جمعی در داخل و خارج از
کشور،برگزاریِ کارگاههای های عکاسی ،همکاری با مجله ها و نشریات تخصصیِ
،حضور درکنفرانس هاو مجامع بین المللی و شرکت جمعی در نمایشگاههای بین
المللیِ عکاسی از عمده فعالیت های این موسسه است که از بسیاری از موسسات
هنری جهان نیز بابت فعالیت های خود جوایز و گواهی دریافت نموده است و
بعنوان عضوی فعال در جامعه یِ عکاسیِ جهانی با این موسسات همکاری می کند..
The
opening of the exhibition will take place on Wednesday, June 19, 2019,
at 18:00 at the Clio Hall of the Arad Museum Complex with which we are
partner.
Until June 27, 61 distinguished photographs by 47
authors will be admired: Abolfath Yosefi, Ahmad Khadem Al Hosseini, Ali
Karimi Rategar, Ali Kheradmand,
Ali Saeeidi, Ali Samei, Babak Jabarzadeh, Behzad Ansari, Bita Fazel, Ebrahim Bahrami,
Elyas
Ebrahim Nejad, Elyas Jamshaidi, Faramarz Amel Bordbar, Fatemeh Samadi,
Ghadir Vaghari, Hamed Asadi, Hashem Javadzadeh, Homa Najarian, Ishaq
Rigi, Jalil Zahraei,
Kazem Hosseini, Mabobeh Bagheri, Mahdi Vaghari, Mahdis Jafarzadeh, Mahla Barati,
Mahnaz Tehranchi, Majid Bondar Moghaddam, Masoud Ahmadzadeh, Mino Sedigh,
Moein Kazemi, Moein Salehi, Mohammad Reza Chaiforosh, Mojgan Kanani, Mojtaba Rajae,
Nasrin Shahmohammadi, Neda Ahmadi, Neda Siami, Negar Taghizadeh,
Parisa Tousi, Parvaneh Pari, Rasa Ghavam Shahidi, Roshanak Shabanian, Samad Arian,
Sheyda Yazdani, Simin Rezvani, Yarta Younesi, Zakiyeh Hosseini.
The
subjects are different and give the photo-loving audience a special
Iranian perspective for: portraits, landscapes, architecture,
photographic essays, etc.
"The Abgineh Photographic
Institute" was established in 1992 with the aim of equipping Mashhadul
with a research and development organization in the field of
photography. The goal is to organize Iran's photographic activities to
keep up to date with the latest scientific achievements. In order to
achieve this goal, many photographers and researchers have begun to
work, and the results of their studies are published in the form of
articles, lesson plans and specialized books for active education
centers, colleges and active societies. Organizing individual and
collective exhibitions both inside and outside the country, organizing
trips and photo workshops, working with magazines and specialized
publications, and participating in conferences and international
meetings at international photography competitions are the major
activities of the institute. Abgineh has a valid certificate and
received several awards for his work from several artistic institutions
around the world.
The poster was made by Monica Szentes.
عکاسی می تواند برای دیدن و بیان در وجود خود ،
قدرت ایجاد کند و بدین سان زیبایی عظیم جهان را شهادت دهد.
« انسل آدامز »
انتخاب روش سیاه و سفید یک وسیله ی بیانی متفاوت است که عکاس می تواند به واسطه ی آن به خلاقیت های نامحدودی دست بزند. وقتی لحظه ای به اسارت یک عکس در می آید ، می میرد و از آن جهت که بی جان می شود و این جانِ واقعی دیگر هیچگاه به او بر نمی گردد، می توان نشانه هایش را تنها در عکس باقی گذاشت.
تاریخ عکاسی چیزی جز عکاسی سیاه و سفید را به یاد عکاسان نمی آورد ، عکس های سیاه و سفید اگرچه نسبت به عکس های رنگی تجریدی تر هستند و عناصر در آنها خلاصه تر به نظر می رسند ، نگاه را بیشتر به سوی خود جلب می کنند.
این عکس ها انسان را به سوی دریافت عمیق یک اندوه و بازگشت و سیر به گذشته رهنمون می سازد ، هنرمند عکاس با ارائۀ یک اثر سیاه و سفید ،تمایل دارد فراتر از آنچه هست دنیا را بنگرد ،دنیایی که اصلا سیاه و سفید نیست . او می خواهد تعلق خاطری را که در ذهن دارد از طریق این پنجره به نمایش بگذارد.
علاوه بر این عکس های سیاه و سفید به عنوان زبان متداول عصر امروز و به دلیل تاثیر روانی که دارند ، حس قدرتمند تری در ایجاد ارتباط با گذشته ایجاد می کنند. و مخاطب را به دنیایی خیال انگیز و نوستالژیک می برند که شبیه به زندگی خودمان است و با نمایش احساساتمان، دنیای غریبی را تصویر می کند. عکس های سیاه و سفید به خاطر تاثیر قوی دراماتیک و روانی خود و فرم های عکاسانه ، با وجودی که به انتزاع نزدیک تر است ، آنچنان با بینش مردم عجین شده اند که آنها این رنگ ها را در ذهن خود بازسازی می کنند و آنها را به دور از واقعیت و طبیعت آنها نمی بینند . در واقع می توان گفت عکس های سیاه و سفید نیمه انتزاعی اند چرا که هم به واقعیت موجود پرداخته اند وهم به دلیل حذف رنگ و ارائه ی آن به صورت تنالیته ای از ارزش های خاکستری ، از واقعیت منتزع شده اند .با این وجود این عکس ها، همچنان احساسِ واقعی بودن را در اذهان مخاطب ایجاد می کنند.
حذف رنگ از عکس ها ، کمک می کند نگاه ،معطوف ساختارهای فرم گرایانه شود.دامنه ی وسیع خاکستری ها در کنار سیاه و سفید ، در ایجاد فضاهای خیال انگیز و احساسی با قدرت بیشتری عمل می کند.
یک عکاس وقتی تلاش می کند سیاه و سفید ببیند و عکاسی کند، در واقع به دنبال درک و کشف قدرت تاثیر گذاری تیره روشنی ها و فرم های عکاسانه است که در یک کادر قوام می یابد .
تاکید عکاس بر بافت ، حجم ، فرم ، اختلاف تباین بین سایه روشن ها ، نظام های هندسی و همچنین انسجام در جزییات عکس، از جمله عناصری است که ضرباهنگ یک عکس سیاه و سفید را تشکیل می دهد و علاوه بر اینکه نقشی اساسی در بیان زیبایی شناسیِ تصویر و کمک به مفهوم آن ایجاد می کند،تاثیر شگرفی بر بیان موضوع و هویت عکس دارد و نگاه مخاطب را به سوی خود جلب می کند.
در این بین ،گاهی عکاس تمایل دارد عناصر عکس را تا حد امکان خلاصه کند،تا به بیان خاصی برسد. در هنر مینیمال ، عکس های سیاه و سفید به خاطر تجریدی بودن رنگ و تاکید بر فرم های خلاصه شده از اهیمت ویژه ای برخوردار هستند ،چرا که عکاس تلاش می کند با ساده ترین عناصرِ قابل درک و نظم ساده ی درونی اینگونه عکس ها ،پیام و مفهوم خود را به بیننده منتقل نماید .
با این وجود عکاسی
سیاه و سفید همچنان به عنوان یک شاخه ی پرطرفدار عکاسی شناخته می شود . با وجود فناوری
برتر عکاسی رنگی، بسیاری از عکاسان همچنان تمایل دارند به این روشِ عکاسی که مستقل
و اسرار آمیز است ، دنیای خلاقانه ای را روبه روی خود بگشایند.
هدیه سادات میرمرتضوی/ سرویس هنر خبرگزاری رضوی
یوریک کریممسیحی شاکی و غمگین است و دلش گرفته از زبانی که به ابتذال
کشیده شده. از عکاسی که دستش از بس روی دکمه شاتر رفته درد میکند ولی دریغ
از یک عکس خوب که در میان تصاویرش دیده شود. میگوید شاید نتواند برای این
این جامعه ابتذالزده کاری بکند. ولی خوشحال است که میتواند به بهانه یک
دورهمی صمیمی، دغدغههایش را با دیگران در میان بگذارد. در دومین نشست
تخصصی عکاسی از سلسله نشستهای "آن" در بنیاد بینالمللی امام رضا(ع)،
یوریک کریممسیحی مهمان عکاسان مشهدی شده است. او که به قول کیارنگ علایی
دبیر این نشست، یک ذوالفنون به معنای واقعی است. هنرمندی چند بُعدی و
صاحبنظر در حوزههای عکاسی و ادبیات که در عصر پاییزی نوزده آبان، به نشست
"آن" آمده تا علاقهمندان را با مبحث «مکالمه عکس و زبان پس از رمزگشایی»
آشنا کند و به این بهانه، زبان و ادبیات را به هنر عکاسی پیوند بزند.
لذت ادبیات و عکاسی
ساعت 14:15 است و قرار جلسه ساعت 15. ولی با وجود 45 دقیقه باقی مانده تا
شروع نشست، صندلیها در حال پر شدن است. شاید تجربه ازدحام جمعیت در جلسه
قبل باعث شده عکاسان و هنرجویان عکاسی به این زودی در بنیاد بینالمللی
امام رضا(ع) حضور پیدا کنند. کیارنگ علایی دبیر نشست در تلاش و تکاپو است و
یک لحظه هم نمینشیند. مدام از این طرف سالن به آن طرف در حرکت است. با
مهمانان خوش و بش میکند و برای آنها که جایی ندارند، جا پیدا میکند. هر
چند در این جلسه هم در نهایت، عدهای مجبور میشوند بایستند و برخی هم
نشسته روی زمین به صحبتهای استاد یوریک کریممسیحی گوش بدهند. استادی که
بنا به گفته دبیر نشست عکاسی "آن"، بیشتر سبقهاش به طراحی گرافیک و
کاریکاتور در دهه 70 برمیگردد. خالق کتابهایی در عرصه ادبیات مانند "نفس
عمیق"، "بزرگراه بزرگ"، "جاده"، طبقه همکف و آثاری در زمینه عکس مانند:
"نگاهم کن، خیالم کن"! "عکس و دیدن عکس"، "شب سپیده میزند باری دیگر"،
"مقدمهی پشت صحنه سینمای ایران" و "اول شخص مفرد" است. حالا فضای سالن پر
شده از مشتاقان و بالاخره استاد کریممسیحی هم وارد میشود و با صمیمیت به
حاضرین سلام میکند. کسی که به تعبیر کیارنگ علایی، خصوصیت بارزش مهربانی و
حمایتگری است و قدرت تاثیرگذاریاش بر دیگران و در عین حال داشتن روحیه
فوقالعاده حساسی که از ویژگیهای هنرمندان اصیل است. علایی که خود از
عکاسان سرشناس است و دستی هم بر قلم دارد، در وصف مهمان جلسه میگوید:
«یوریک کریممسیحی هنرمندی استثنایی در حوزه ادبیات و عکاسی است. آشنایی من
با او با کتاب "رویا، شادی، خاطره و دیگران" بود. کتابی که نشان داده این
نویسنده تا چه حد درباره دنیای زنان شناخت دارد. استاد، آخرین اثرش کتاب
"صد میدان" را با صد داستان موقعیت از میدانهای صدگانه نارمک تهران نوشته
که فصل مشترک مکانها و آدمها، اثری جذاب به وجود آورده است. او با
کتابهایش در زمینه عکاسی کمک کرده به کسانی که نه میخواهند خیلی جدی به
عکاسی بپردازند و نه وجه ادبیات داستانی
به شکل حرفهای برایشان اهمیت دارد. بلکه دوست دارند از ادبیات و عکس لذت ببرند. مانند کتاب "در جهت عکس؛ 39 عکس 39 جستار" که زمان انتشار آن، کمتر نگاهی به این شکل نسبت به عکس وجود داشت و انگار در آن نوعی نگاه شهودی و گاهی متافیزیکی به عکسها دیده میشود. نگاهی که کمک میکند تا عکسها جور دیگری دیده شوند و برای مخاطب عام خیلی جذاب است. در اهمیت و اعتبار این کتاب همین بس که "تری برت" استاد دانشگاه تگزاس شمالی و اوهایو بر آن یادداشت کوتاهی نوشته و نوع نگاه و پرداخت استاد را مورد ستایش قرار داده است» بنا به گفته کیارنگ علایی، یوریک کریممسیحی هنرمندی است با دقت بالا که برای کسی که کار اول او عکاسی نیست، این خصوصیت مورد احترام و ستایش است. او آنقدر نگاه تیزبینی دارد که در یک پرواز صبح زود فرودگاه مهرآباد، کلاغی را که روی بال هواپیما نشسته میبیند و به آن وجه روایی میدهد.
من به فارسی فکر میکنم
حالا نوبت یوریک کریممسیحی است که بعد از معرفی کیارنگ علایی، صحبتش را
شروع کند: «امروز سومین جلسهای است که درباره موضوع "مکالمه عکس و زبان پس
از رمزگشایی" صحبت میکنم و دوست دارم این جلسه با صحبتهای شما کاملتر
از جلسات قبل شود. انتظار دارم انتقاد و مخالفت و نظر بشنوم. لزومی ندارد
کسی به من بگوید درست میگویی. بلکه باید بگوید تو غلط میگویی. البته
انتقاد در جمع، مرسوم نیست و زمان نسل ما سختتر بود و در دوره نسل شما
خیلی بهتر است. بخش اول این نشست را به بحث زبان اختصاص میدهیم و در بخش
دوم هم به عکس میپردازیم که ناشی از همان زبان است. کیارنگ عزیز در
حرفهایش کلمهای گفت درباره اصالت. من همیشه به طرز خودخواهانهای به خودم
برگشتم و هر چه از نظر خودم درست بوده را قبول داشتم و وقتی فهمیدم غلط
است آن را پذیرفتهام. به خاطر همین هر اثری دارم از خودم است و به همین
دلیل، وقتی کیارنگ میگوید معلوم نیست نوشتههایم نقد و تفسیر و تحلیل است
یا یادداشت و بررسی، من کارم را انجام دادهام و شاید اگر این نوشتهها را
روز دیگری و تحت حادثهای مثل دیده فیلم یا صحنهای در خیابان مینوشتم،
چیز دیگری میشد. همیشه به این وجه پایبند بودهام و به همین دلیل کمکم
احساس کردم چقدر زبان اهمیت دارد. در ابتدا فکر میکردم زبان، وسیله ارتباط
برقرار کردن و اندیشیدن ماست. اوایل انقلاب در یکی از سخنرانیهای موزه
هنرهای معاصر، از یک نفر شنیدم که میگفت: "من به فارسی فکر میکنم". آن
شخص، کارگردان بزرگی بود و با او افتخار همکاری داشتم و درباره این موضوع
صحبت کردیم. این حرف من را تکان شدیدی داد. آن وقت بود که متوجه شدم من هم
مثل او فکر میکنم و موضوع زبان برایم اهمیت ویژهای پیدا کرد. دنبال این
موضوع رفتم و به خیلی چیزها رسیدم که اینجا با شما در میان میگذارم».
همه چیز زبان است
این نویسنده و پژوهشگر، در ابتدای مبحث مربوط به زبان، جملاتی را درباره
زبان از علمای اندیشه و حکمت نقل میکند تا به قول خودش بهانههایی برای
ورود به بحث باشد: «مهمترین جمله را از "هایدگر" شنیدم که میگوید "زبان،
خانه
هستی است" و "لیوتار" درباره زبان میگوید: "انسان چیزی جز گزاره زبانی
نیست". هایدگر در ادامه، سختگیرانهتر پیش میرود: "زبان خودش با خودش
مکالمه میکند". این زبان برای اینکه مکالمه با خودش انجام دهد احتیاج به
فضا دارد. این فضا انسان است. یعنی فضا وارد انسان میشود و انسان وسیله
مکالمه زبان با زبان خواهد شد. این وسط خودش هم چیزهایی پیدا کرده و خیال
میکند زبان بخشی از خودش است. زبان آنقدر اصیل، بزرگ، کلان و همه چیز است
که وقتی از "چامسکی" پرسیدند نوزاد که به دنیا میآید زبان ندارد، پس چطور
میفهمد وقتی گریه کند مادرش میآید و اگر بخندد پدرش خوشحال میشود؟
چامسکی میگوید نوزاد، این را در دستگاه زبانی خودش میفهمد. دستگاهی که
وجود دارد ولی هنوز شکل نگرفته است. اندیشمند خیلی بزرگی به نام "آگامبن"،
که اثر ارزندهای با اندیشههای درخشان به نام "بازماندههای آشویتس" دارد،
نظر دیگری میدهد. او عقیده دارد ما نمیتوانیم بگوییم حیوان زبان دارد.
زیرا حیوان با زبان به دنیا میآید و زبانش با تولد با خودش همراه هست.
بنابراین زندگی حیوان تقسیم به دو مرحله نمیشود. ولی زندگی انسان تقسیم به
دو مرحله میشود. چون زبان را کشف میکند. نظر من به چامسکی نزدیک است چرا
که نمیخواهم تصور کنم بیرون از زبان، چیزی وجود داشته باشد. ما همه چیز
را با زبان تصور میکنیم. حتی سکوتمان و خوابی که میبینیم و آنچه میچشیم.
حتی چیزی که قادر نیستیم بیان کنیم به ناتوانی ما در چارچوب زبانی
برمیگردد. ارسطو در 2500 سال قبل میگوید: "همه چیز زبان است". هایدگر
جملهای مهم دارد: "انسان، آفریننده زبان نیست و آفریده آن است". هایدگر
اینجا نقطه میگذارد و جملهاش را به پایان میبرد. ولی به نظر من این
زایش، بی پایان است. تصور کنید انسانهای نخستین، وقتی میخواستند به دیگری
با اشکال بگویند ماموت را چگونه شکار کرده، آن زبان به زبان امروزی ما
رسیده است. من تصور میکنم زبان انسان را بالغ میکند و انسان زبان را و هر
دو با هم بزرگ میشوند. نکته دیگر درباره موضوع زبان این است که ارسطو و
افلاطون معتقد بودند زبان گفتاری، اهمیت دارد نه نوشتاری. اما "دریدا"
میگوید: "سکوت و نوشتار از گفتار ارزش بیشتری دارد" این نظر، آشکارا نقطه
نظر مقابل ارسطو و افلاطون که به یک تفاوت تاریخی برمیگردد. مثل دکارت که
عقیده داشته زیبایی فقط در چیزهای بصری و نه شنیداری است. حالا تصور کنید
فقط موسیقی از زمان دکارت تا به حال دچار چه تحولات عظیمی شده است».
زبان در تمدنهای بزرگ
این منتقد برجسته در ادامه صحبتهایش به نکته جالبی اشاره میکند: «من وقتی
به خودم اجازه میدهم به جمله دکارت، با تردید نگاه کنم انتظار دارم شما
هم همین کار را بکنید. شما با همان زبان شروع کنید و یقینهایتان را کنار
بگذارید. یقینها شناور و موقت هستند». کریممسیحی ادامه میدهد: «در جستجو
درباره اهمیت دادن به زبان، فکرم سمت تمدنهای خیلی بزرگ و عمده رفت که
الان تقریبا از هیچکدام چیزی نداریم. به این 5 تمدن
توجه
کردم و همینطور تمدن "اینکاها" در آمریکای لاتین که کمتر مورد توجه قرار
گرفته است. فکر کردم چرا چین و هند که هممرز هستند تمدنشان از هم جداست
ولی چین و ژاپن و کره یک تمدن دارند؟ یا تمدن مصر و یونان که خیلی
نزدیکاند از هم جدا است؟ به نظرم رسید اینجا هم زبان نقش پیدا میکند.
مثلا زبان شرق دور، تماما به یک قلمروی خانوادگی تعلق میگیرد و همه گردش
زبانی و هیروگلیف و زبان تصویری، در هر تمدن جدا از هم است. زبان، بده
بستان با زندگی اجتماعی مردم دارد. زبان زندگی را میسازد و انسانها زبان
را. بنابراین چینیها کلمات یک حرفی دارند و ما کلمات هفت هشت حرفی داریم
این کیفیت و نوع زبان که هر جامعهای خودش در موقعیتهای اجتماعی ساخته،
برمیگردد به آنچه مردم آن جامعه بودند. یعنی وقتی در زبان آلمانی تعمیرگاه
تلویزیون رنگی یک کلمه است به خاطر این است که آلمانیها بر اساس نوع
فرهنگ و زندگیشان این کلمه را ساختند. وقتی بعد از انقلاب اکتبر، اکثر
کشاورزان سیبزمینی کاشتند، زبان مردمی که همه سیبزمینی میکارند، خاص
خودشان میشود. اگر بخواهیم به خودمان برگردیم که این مثال برایمان آشناتر
شود، ما تفاوت خیلی جدی در فلسفه و عرفان ایرانی با عرب داریم. قاسم
هاشمینژاد در کتاب "سیبی و دو آینه"، دو مقدمه مفصل دارد و به این تفاوت
اشاره میکند که چطور زبان ما، منش فرهنگی ما را ساخت و زبان عربی، منش
فرهنگی آنها را».
ایده و فکر داشته باشیم
«آپشن، دیفالت، فیک، سلبریتی، لست سین، بیزینس، ویو، کات، نوستالژیک، جوین،
پرفورمانس، سورپرایز، منو، متریال، روتین و...» اینها چند نمونه از
کلماتی هستند که مدرس نشست دوم عکاسی "آن" فهرست میکند تا از اوضاع بغرنج
زبان در جامعه فعلیمان بگوید. کریممسیحی دردمندانه ادامه میدهد: «زبانی
که الان به کار میبریم نابود شده است و هیچی از آن درنمیآید. نه عکاس و
نه اندیشمند. فقط نگاه میکنیم ببینیم چه کسی کارش خوب است تا مثل او شویم و
اصالت و عمق را فراموش کردهایم». این هنرمند، میگوید: «کلماتی که
برایتان خواندم، زبان روزمره ما را تشکیل میدهد و حقیقت این است که ما با
این زبان نمیتوانیم فکر کنیم چه برسد به اینکه عکاسی کنیم. بارها شده که
در حوزه عکاسی، بچههای پر انرژی و با حسن نیت با من صحبت میکنند و
میگویند ما کتاب چاپ کردیم، نمایشگاه گذاشتیم، برگزیده شدیم و...حالا باید
چکار کنیم؟ این بچهها در عکاسی به بنبست رسیدند. افرادی که از هر چه
دلشان خواسته روزانه 1000 عکس گرفتند. حالا فقط یک نفر از شما تصور کنید
چند تا از عکسهایی که روزانه میگیرید در ذهنتان است؟ دلمان خوش است عکس
میگیریم و عکاس هستیم؟ پس چرا به بنبست میرسیم؟ به خاطر اینکه به جای
اینکه فکر کنیم، از روی دست همدیگر تقلب میکنیم. البته چطور فکر کنیم وقتی
زبانمان این است و خودمان داریم ابزار فکر کردنمان را از بین میبریم؟
مدام دوربینمان را تقویت میکنیم که مهم است ولی مهمترین نیست. کسی که این
دوربین دستش است باید فکر و ایده داشته باشد. وقتی کلمات کلیشهای و
توخالی به کار
میبریم، غیر ممکن است فکرمان کلیشهای نباشد. رسانه ملی از همه بدتر است و
با واژههای اشتباه میخواهد درست حرف زدن را به جامعه یاد بدهد. از این
زبان چیزی در نمیآید. چرا این همه عکاس داریم و چهار تا عکسشان یادمان
نمیماند؟ چرا زمانی عکسها میدرخشید و به یاد همه میماند ولی الان هیچ
تولیدی نداریم؟ عکاسی یک زمان دو چیز بود. یکی کالای فرهنگی و دوم اثری
هنری. الان هیچکدام نیست. اگر میخواهیم احیا شود کار خودمان است. وقتی
زبانمان ناتوان است نمیتوانیم صاحب ایده شویم. جوانی برایم عکسی فرستاد و
دلخور بود که این عکس خوب را گرفته و در مسابقه قبول نشده است. گفت 300 عکس
گرفته و از بینش این عکس را انتخاب کرده است. ما یک زمان، حلقهای 36 تایی
میگرفتیم و یک ماه طول میکشید آن را تمام کنیم. آن زمان نمیدانستیم با
عکس نگرفتن داریم عکاس میشویم. با تکنولوژی کاری کردند که عکاسی از یک
کالای نجیب فرهنگی و یک هنر والا تبدیل به چیزی پوچ شود. نتیجه این میشود
که عکاس به بنبست میرسد. یک بار از یکیشان خواستم روزی 5 تا عکس بگیرد.
مثل یکجور ترک اعتیاد. با این حرف حالش بد شد».
ابتذال؛ گریز از اندیشیدن و بازاندیشی
یوریک کریممسیحی، در تعریف بیشتر مبحث ابتذال میگوید: «عکاسی، جزء ناچیزی
در مجموعه زبانی است. در حقیقت زبان فارسی از بین رفته و باید یک نوار
مشکی کنار قابش بگذاریم. وقتی زبان را از کارکردش خارج کنیم، مبتذل میشود و
در نتیجه نگاه هم به ابتذال کشیده میشود و به کلیشهای میرسیم که
زیرمجموعه ابتذال است. بعد، طرف میگوید چرا کسی با وجود دوربین 20
میلیونی، به عکسهای من توجه ندارد»؟ برایتان از مقاله بابک احمدی به نام
"با ابتذال" میخوانم که خیلی کوتاه ولی جامع آن را تعریف میکند: "ابتذال،
همان پیش پا افتادگی است. رفتار کلیشهای. گریز از اندیشیدن و بازاندیشی.
سادهگرایی افراطی که تا حد سادهلوحی پیش میرود و سرانجام با نادانی
شرمآوری همراه میشود. مثل هر چیز سطحی زندگی سطحی ما از هر دریای ژرف،
میترسد. گفته، نوشته یا اثر هنری پیش پا افتاده، معنایی یکه را به شیوهای
نااندیشیده منتقل میکند. ابتذال، گریز از چند معنایی، چندگانگی و مقاومت
در برابر ابهام است. وانمود کردن دانایی است جایی که کسب و حتی خواست
دانایی مشقت فراوان میطلبد". در ادامه بحث، استاد کریممسیحی از آسیبهای
نمایشگاه گذاشتن برای هنرمندان جوان میگوید: «دختر 22 ساله خواهرم اصرار
داشت نمایشگاه بگذارد. خیلی با ملایمتش تلاش کردم منصرفش کنم. به او گفتم
نمایشگاه برای 45 سالگی به بعد است. نمایشگاه زدن، آفتی است که خود من
پارسال بعد از ارائه آثارم در نمایشگاه متوجه شدم چقدر مخوف است و چه شهرت و
پول و فسادی در آن وجود دارد. عکاسی که با همان زبان عکاسی کرده و
عکسهایش را برای نمایشگاه فروخته به طریق اولی مجبور است تابع سلیقه
خریدار عمل کند. خریداری که بدترین نوعش نوکیسههای بی سلیقه میشود و
بهترین، قدیمیهای با سلیقه و کلکسیوندار. صادقانه اعتراف کنم من خودم هم
به این موضوع فکر میکنم. وقتی من
نمایشگاه بگذارم، نمیخواهم کلی هزینه کنم و بعد، دوباره عکمسها را به
خانه برگردانم. پس باید کاری کنم عکسها فروخته شوند و این کشمش دائم وجود
دارد. بچههای امروزی میخواهند آثارشان را بفروشند. شهرت و ثروت و محبوبیت
میخواهند».
ایدهپردازی خوب، حاصل فکر کردن است
هنرمند عکاس در ادامه این نشست میگوید: «بحث دیگری که در عکاسی اهمیت
فراوان دارد، عکس دیدن است. ما در حقیقت عکس نمیبینیم. بلکه عکس ورق
میزنیم. یک موقعی هست عکس دیدن یعنی شما دقت میکنید تمام لایهها و وجوه
عکس و مفاهیم و تمام عناصر و اجزای آن را ببینید». او سپس با اشاره به
تصویر روی مونیتور که جسد یک زن را نشان میدهد میگوید: «من بعد از بارها
دیدن این عکس متوجه شدم در خونی که روی زمین ریخته، صورت این خانم نقش بسته
است. بعضی عکسها اینطور است و باید آنها را زیاد نگاه کنید». تصویر
دیگری از کودکی زلزلهزده است که با گریه، پارچهای مشکی در دست دارد.
کریممسیحی درباره عکس توضیح میدهد شاید در نگاه اول چیز زیادی از عکس
دستگیرمان نشود ولی وقتی متوجه شویم کودک، لباس پدرش را که در حال دفن شدن
است بغل کرده، تازه متوجه عمق این تصویر خواهیم شد. او سپس به تصاویر دیگری
میپردازد. مثل تصاویر ثبت شده توسط عکاس بزرگی به نام "جان کاپلانس" که
طبق گفته سخنران این نشست، همیشه به نوعی متفاوت عکاسی میکرد. عکسهایی
سیاه و سفید از اعضای بدن، انگشت نقرس، قوز بدن، پوست چروکیده و... عکاسی
که به شدت اصیل و متکی به سلیقه خودش است. کریممسیحی درباره بحث
ایدهپردازی میگوید: «به تعدادی عکاس، موضوعی واحد دادند. یک آدم چوبی
اندازه آدم که از آن عکس بگیرند. از این موضوع، برخی ایدههای ناب و جالب
به دست آمد. ایده اینجا شکل میگیرد و برداشت من نسبت به موضوعی است که در
اختیار همه قرار دارد. ایدهپردازی خوب، حاصل فکر کردن است». او در پایان
صحبتهایش تاکید میکند: «یک عکس، حاصل ایدئولوژی عکاس آن است. بنابراین
نباید از نقدها بترسید و از عکسی که گرفتید پشیمان شوید. پای اشتباهاتتان
بایستید و بر عقاید خود پایبند باشید. این، خیلی بهتر است تا بخواهیم
کورکورانه تقلید کنیم». در ادامه جلسه، شرکتکنندگان به مباحث مختلفی اشاره
میکنند. مثل اینکه شاید فضای مجازی و عصر بمباران رسانهای که در آن قرار
داریم اقتضای این دوران است و باید اتفاق بیفتد. استاد در جواب این صحبت
تاکید می کند اتفاق خودش نمیافتد و ما با تصمیم خود میتوانیم جلوی
آسیبهای ناشی از این دوران را بگیریم. شرکتکننده دیگری در بحث اصالت عکس،
تفاوت آن را با عکاسی استیج و همراه با چیدمان میپرسد و استاد کریممسیحی
تاکید میکند عکسی که موضوعش استیج است و عکاس به آن اذعان دارد فرق
میکند با عکسی که ساختگی است و عکاس وانمود میکند آن را مستند برداشته
است. جلسه به پایان میرسد و حاضرین، رفتهرفته پراکنده میشوند. افرادی که
حتما حالا توی ذهنشان دریچههای جدیدی باز شده است. از پایبندی به زبان
درست تا عکاسی با اصالت، خوب دیدن و خوب فکر کردن.
� ابتدا نخستین سوالی که به ذهن میآید، تفاوت عکاسی سهبعدی آنالوگ با عکاسی سهبعدی دیجیتال است، این شیوه از عکاسی چه ویژگیهایی دارد؟
عکاسی سهبعدی آنالوگ، تصویربرداری روی اسلاید است و با سهبعدی دیجیتال و تلویزیونهای سهبعدی تفاوت زیادی دارد. دیجیتال واقعیت را به مردم نمیگوید. شما با بهروزترین گوشی جهان با کیفیت ٢٠مگاپیکسل عکس میگیرید، ولی آنچه به شما نمایش داده میشود، بیشتر از یک مگاپیکسل نیست، درحالیکه نمایش تصویر و آن چیزی که درنهایت ما میخواهیم ببینیم، ملاک ارزیابی است. کیفیت دوربین دیجیتال زمانی لازم میشود که عکس در اندازه یک بنر ٢ در ٣ چاپ شود ولی در عکاسی آنالوگ، پیکسل مطرح نیست و کیفیت تصویر آنالوگ با بیشترین کیفیتی که چشم میبیند، برابری میکند و اگر یک تصویر با کیفیت آنالوگ در هر اندازهای بزرگ شود، پیکسلهای آن بههم نمیریزد؛ البته با گران شدن تجهیزات و رشد عکاسی دیجیتال، عکاسی سهبعدی آنالوگ بهظاهر منسوخ شده و درحالحاضر کس دیگری به این کار مشغول نیست.
� با توجه به اینکه فقط شما در ایران عکاسی سهبعدی آنالوگ میکنید، ورود به این عرصه چگونه است؟
بله. ازآنجاکه اساس این کار دوربین است و این دوربین برند شرکت خاصی نیست و بهصورت دستساز و به تعداد محدودی تولید شده است، فرد علاقهمند تنها ازطریق کسی که این دوربین را در اختیار دارد، میتواند وارد این عرصه شود. ورود به این عرصه به تجهیزات دیگری نیز نیاز دارد که دستگاه نمایش و اسلایدهای عکاسی از آن جملهاند که در حال حاضر، اسلایدهای عکاسی در ایران وجود ندارد و من از ژاپن آنها را سفارش میدهم. نکته مهمتر اینکه من اگر امروز عکس بگیرم، یک ماه بعد متوجه میشوم که عکسم خوب است یا بد. چون دیگر کسی عکاسی آنالوگ نمیکند و درخواستی برای محلول ظهور عکسها داده نمیشود، این محلول در ایران یا وجود ندارد یا گرانقیمت است. به این ترتیب عکسها در دنیا جمع و معمولا در آلمان ظاهر میشوند و بعد از یک ماه بهدست ما میرسند، از اینرو تولید هر عکس حدود یک میلیون تومان هزینه دارد بنابراین من معتقدم که میشود وارد این حوزه شد اما به عشق و پول زیادی نیاز است.
� باتوجهبه هزینههای بالا آیا این هنر پرخرج به درآمدزایی رسیده است؟
من تا ١٠سال فقط عکس میگرفتم و آرشیو میکردم. ٧سال قبل اولین نمایشگاه انفرادیام را برگزار کردم و از آنجا به بعد کمکم وارد حوزه درآمدزایی و اقتصادی شدم. الان در قم، یزد، اصفهان، آلمان و ترکیه نماینده دارم؛ یعنی مدتی طول کشید تا به درآمدزایی برسم. بهنظر من، خروجی کار هنری به مخاطب نیاز دارد و اگر مخاطب باشد، تقاضا و درنتیجه درآمد را بهدنبال دارد.
� با وجود این سختیها چرا سمت عکاسی سهبعدی دیجیتال نمیروید؟
در عکاسی آنالوگ، مخاطب عمق را احساس میکند اما عکس سهبعدیِ دیجیتال، ذهن انسان را ازطریق عینک فریب میدهد؛ مثلا مخاطب تصویری میبیند که از سطح تلویزیون برجسته شده است. این اتفاق، غیرواقعی و خطای دید است. در عکاسی آنالوگ، خطای دید وجود ندارد و برگ برنده آن، انتقال حس قوی به مخاطب است؛ به همین دلیل واقعی بودن آن لذتبخش است و من تمام انگیزه و وقتم را در این حوزه گذاشتهام و من برخلاف گالریهای دیگر که اثر را بهفروش میگذارند، لذت دیدن را میفروشم.
� به نظر شما چه عواملی باعث شده این سبک از عکاسی نتواند جایگاه خود را در هنر پیدا کند؟
عکاسی سهبعدی آنالوگ بهدلیل اینکه تبلیغناشدنی است، هنوز آن جایگاهی را که باید، پیدا نکرده است. این کار با تبلیغات غیرممکن است و حتی نتیجه برعکس میدهد؛ چون ما تبلیغات غلطی مثل سینما هفتبعدی داریم، درحالیکه از لحاظ علمی تنها سه بعد وجود دارد. اینکه صندلی را تکان دهیم، بیتردید بعد حساب نمیشود. تبلیغات سینهبهسینه، تاثیرگذارترین روش برای ماست که هرچند زمانبر است، تاثیرگذاری قوی دارد. به این ترتیب این سبک از عکاسی در کوتاهمدت نمیتواند ظهور پیدا کند ولی در بلندمدت که جایگاهش را پیدا کرد، ماندگار خواهد بود.
� بیشتر عکسهای شما از طبیعت است، چرا بهسراغ موضوعات دیگر نمیروید؟ خودتان علاقه نداشتید یا در سوژهیابی و عکاسی با دوربین سهبعدی، محدودیتی وجود دارد؟
در حوزههایی مثل عکاسی از بناهای تاریخی و پرتره هم فعالیت کردم، اما تمرکزم معطوف به عکاسی طبیعت است. از طرف دیگر دوربین سهبعدی محدودیت هم دارد؛ بهعنوان مثال با این دوربین نمیتوان عکس عمودی گرفت؛ چون دو عکس درکنار هم و باید در خط افق باشند. همچنین با دوربین سهبعدی، عکس پرسرعت و درحال حرکت نمیتوان گرفت و در ٩۵درصد عکسها دوربین باید روی پایه باشد؛ مثلا عکاسی در این سبک با عکاسی خبری که نیاز به سرعت دارد، فاصله زیادی دارد. نشدنی نیست اما سخت است.
� بهطورکلی بهنظر میرسد در عکاسی سهبعدی، کفه ترازو بهسمت فناوری، سنگینتر است تا هنر؟
ما یک صنعت و فناوری داریم که خروجی آن عکس است اما موضوعی که میتواند مخاطب را تحتتاثیر قرار دهد، هنر است. هنر زیبا دیدن، خوب دیدن، شکار لحظهها و توجه دقیق به جزئیات. من برای گرفتن یک عکس، شاید نزدیک به یک سال برنامهریزی کنم و هزاران موضوع را برای گرفتن یک عکس خوب درنظر بگیرم. زمانی که ما به سوژه و آنچه باید به مخاطب انتقال دهیم فکر میکنیم، هنر نمایان میشود. به این ترتیب فناوری و هنر درکنار هم میتوانند تصاویر ماندگاری ایجاد کنند.
� بهعنوان تنها کسی که در این عرصه فعالیت میکنید، میتوانید آن را گسترش دهید؟
من ایده برگزاری نمایشگاه در اتوبوسی که صندلیهای آن برداشته است را پیشنهاد دادم تا به این ترتیب ما نمایشگاه سیار داشته باشیم و بتوانیم تصاویر را در نقاط مختلف کشور به نمایش بگذاریم، اما از این طرح هنوز حمایتی نشده است. طرح دیگری نیز دارم که موافقت اولیه با آن شده و شهردار نیز بهصورت شفاهی آن را تایید کرده است. براساس این طرح، قرار است تونلی با عنوان گذرگاه آرامش به طول ۵٠متر و عرض ٣متر در کوهسنگی احداث شود و کرههای نمایش عکس از طبیعت در آن قرار گیرد. امیدوارم از این طرح حمایت شود.